سفارش تبلیغ
صبا ویژن
بارالها! دوستی ات را محبوب ترین چیزها برایم قرار ده، ترس از خودت را ترس آورترین چیزها نزدم قرار ده وبا شوق به دیدارت، نیازهای دنیایی را از من بِبُر . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :20
بازدید دیروز :0
کل بازدید :82355
تعداد کل یاداشته ها : 129
103/9/5
9:28 ع
>
مشخصات مدیروبلاگ
 
[41]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

ها . چه خبره ؟
فکر کنم خدا بالاخره دعاها مو شنیده .شاید جواب های آزمون دکترا اومده . شاید هم ... آره . خودشه . تحقیق فوق لیسانسم نوبل گرفته . مطمئنم همینه . هیچ امکان دیگه ای وجود نداره برای این که مامان اول صبح بیاد گوشه اتاقم و این طور اشک شادی بریزه . صداشو گوش کن . همش امین امین  می کنه . آخی بمیرم واسه مامانینا . حالا که من مجبورم علی رغم میلم از کشور برم باید خیلی  غصه بخورن . اشکالی نداره . دیگه چیکار کنم چاره ای نیست
بالاخره اون روز رسید . اصلا دلیلش به درک . یه روز که بالاخره همه فهمیدم من چه آدم با ارزشی بودم و نمی دونستن . بالاخره این  روز رسید !
چقدر بیرون سر و صداس . چجور با این همه تونستم تا ساعت 11 بخوابم .باید این عادت و عوض کنم . حالا من امید یه کشورم .  اه ! چی به این مامان خانوم بگم آخه . برداشته به همه فامیل گفته بیان . بابا من شاید خواستم در گمنامی بمونم . البته زیاد هم بد نیست . به هر حال باید مشوق جوون ها برای فعالیت های علمی شون بشم . ولی خوبه حداقل کسی رو راه نداده بیاد تو اتاق . فکر کنم هنوز آمادگی استقبال و تبریک و ندارم . غیر از اون هم قرار نیست با همه مثل سابق حشر و نشر داشته باشم . ارتباط زیاد با فامیل و دوست مانع ادامه تحقیقاتم می شه !
اصلا زندگی من دو قسمته . قبل امروز و بعد امروز . یا شاید بشه گفت قبل کشف شدنم و بعدش . واااای تو رو خدا دختر خاله مینا رو ببین . چجور داره اشک می ریزه .دلم می خواد برم بهش بگم :  تو رو خدا گریه نکن بابا . اصلا با هم می ریم .اما...  نه . نمی شه . اونجا دست و پام و می گیره . حیف شد دختر خوبی بود . اصلا تقصیر خودشه  . بعد 3 بار نامه گذاشتن تو کفشش تو مهمونی های خونه مام بزرگ رک و راست بهم گفت مزاحمش نشم . باور نمی شه .من مزاحمش بودم ؟؟؟ . حالا ببین به چه غلط کردنی افتاده . اصلا تقصیر خودشه . نتونست گوهر وجودیمو ببینه .
وااای مامان . این کارا دیگه خیلی زیادیه . عکس و برداشته بزرگ گذاشته رو طاقچه .مردم فکر می کنن ما نوبل نگرفته ایم . خودمونیم من کلی دنبال این عکسه می گشتم نبود . حتما این روزا رو دورادور می دیده
وااای خدای من . این یکی رو دیگه نمی تونم ببخشم . اطلاعیه چاپ کردن ! برم تا کسی ندیده پاره ش کنم .خوبه یکم هم قیافه ناراحت بگیرم .  اینجوری همه می فهمم من مثل این ننه بابا تابلو نیستم
چی ... مرحوم مغفور امین معتمد ؟

امروز دیگه فقط به من فکر می کنید


  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ دقیقا تو اینجا چیکار می کنن ادما ؟