سفارش تبلیغ
صبا ویژن
آن که خود را پیشواى مردم سازد پیش از تعلیم دیگرى باید به ادب کردن خویش پردازد ، و پیش از آنکه به گفتار تعلیم فرماید باید به کردار ادب نماید ، و آن که خود را تعلیم دهد و ادب اندوزد ، شایسته‏تر به تعظیم است از آن که دیگرى را تعلیم دهد و ادب آموزد . [نهج البلاغه]
لوگوی وبلاگ
 

دسته بندی موضوعی یادداشتها
 

آمار و اطلاعات

بازدید امروز :12
بازدید دیروز :0
کل بازدید :82347
تعداد کل یاداشته ها : 129
103/9/5
9:10 ع
>
مشخصات مدیروبلاگ
 
[41]

خبر مایه
لوگوی دوستان
 

گفت: بشین روی صندلی
نشستم
خودش ژورنال داد دستم که انتخاب کنم.
همیشه حق انتخاب با من بوده . خودم انتخابش کردم ." تصویر دختری که شیرین می خندد ."
توی آب پاشِش همیشه آب سرد و با کمی نرم کننده مخلوط می کنه .  
پاشید
همه ی فکر های داغ از سرم پرید. نرم و آروم شدم.
بعد هم قیچی اش غچ غچی کرد و باز و بسته شد .
آرزوهای درازم گوله گوله ریختن زمین .
کوتاه شده بودن
به کوتاهیه یه دور ترن سواری تو پارک ارم .
یا کوتاهیه مسیر مدرسه مون تا دانشگاه تهران .
یا حتی مسیج های تبریک و تسلیت .

چند وقتی می شه تاپ بازی نمی کنم . وقتی آرزوهای درازم نیستن که باد لا به لا شون تاپ تاپ بخوره مزه نمی ده .


90/11/30::: 1:17 ع
نظر()
  
  

دستتو آروم ببر طرفش . یه جوری که بقیه کلیک ها نفهمن . همشون حسودن . هر کدومشون با یه رنگ و لعابی می خواد مجبورت کنه فشارشون بدی .
راستی ! اونی که انتخاب می کنه تویی یا این فلش سفید کوچولو ؟

البته اگه جرئتشو داری محکم هم ببری چیزی نمی شه . بعد هم فشارش می دی و ... 
یهو همه شون می پرن . علی می مونه و حوضش

 
بعضی وقت ها لازمه واسه چند لحظه هم که شده همه ی پنجره های اضافه برن کنار  و تو بمونی و desktop.
همون صفحه زیر زیریه

 


90/11/29::: 7:24 ع
نظر()
  
  

بسم الله الرحمن الرحیم
و لقد ارسلنا نوحا الی قومه انی لکم نذیر مبین . (*)
قوم نوح . هود . صالح . شعیب ... قوم خمینی (*2)
داستان همیشه همینه . از وسط قوم یکی پیدا می شه و پیام های خدا رو تو گوش مردمش می خونه . آخرش هم انقدر به گند کشیده می شن که دل پیام آوره می گیره و ...

خمینی گشت .لا به لای کتاب های فقه دنبال چیزی که دردمونو آروم کنه . بعدش هم با کلی ذوق برامون توضیحش داد . ما هم خسته و گرسنه همه شو سر کشیدیم . پا برهنه بودیم . ایمانمون خیلی هم دور از انتظار نبود به آرمانی که می گفت انما المسلمون اخوه .
فقال الملا الذین کفروا من قومه ما نراک الا بشرا ...(*3)
حق داشتن باورمون نکنن . مایی رو که هیچ وقت تا حالا نفس نکشیده بودیم و حالا صدامون در اومده که بگیم آدمیم . نوح 1000 سال با قومش موند . حداقل انقدر موند که یادشون بده چه شکلی کشتی درست می کنن .
و قال ارکبوا فیها بسم الله مجراها و مرساها(*4)
حق دارن باورمون نکنن مایی رو که پناه گرفتیم تو یه کشتی سوراخ . مسخره مون می کنن اونایی که هیچ وقت براشون طوفان نیوده و بالای کوه جودی سنگ قلاب درست می کنن برای سوراخ کردن کشتی .
سوراخا انقدر بزرگ شده که بعضیامون تا شکم بیرونیم و فقط دستامونو گرفتیم به یه چوب پاره تا نیفتیم . بعضیا خیلی وقته رفتن . با آسان سر . با سوراخ . از در .
و نادا نوح ربه فقال رب ان ابنی من اهلی ... قال ینوح انه لیس من اهلک(*5)
چقدر دلم برای نوح تنگه .
اوضاع خیلی سخته . تو کشتی همه چی گرون شده . چی می خواستیم و چی شد .
انگشتای پترس خونیه. هر روز مراقب یکی از سوراخ هاست . نامرد ها دیدبان مخصوص گذاشتن واسش . خیلی وقت ها برامون صحبت می کنه . از شجاعت . از تعمیر کشتی . از جنبش نرم افزاری . از همت مضاعف . از جهاد اقتصادی .
ما همیشه حرفاشو می شنویم . بعدش هم یه تکبیر بلند . حتی وقتی اسمش و می شنویم صلوات هم می فرستیم . تازه انرژی هسته هم حق مسلم ماست !
ما فداییان پترس ایم . همه ی راه پیمایی ها رو شرکت می کنیم . مرگ بر ضد ولایت فقیه !!!

بر شما غارت می برند و ننگی ندارید . با شما پیکار می کنند و به جنگی دست نمی گشایید . اگر در تابستان شما را بخوانم گویید هوا سخت گرم است . مهلتی ده تا گرما کم تر شود . اگر در زمستان فرمان دهم گویید سخت سرد است . فرصتی ده تا سرما از بلاد ما به دور شود ...(*6)

بسه. داستانای تکراری بسه . خسته شدم . قوم نوح . هود . صالح . شعیب ... 
اذن دخول برای ورود به قوم یونس کجاست؟

1. 3. 4. 5 .: قرآن سوره هود
2. همون علماء امتی کانبیا بنی اسرائیل دیگه !
6 . نهج البلاغه خطبه جهاد

یه بنده خدایی می گه پشت بند "این عمار" و بی خیالی ما میشه "اشباح الرجال" . فتامل


90/11/19::: 2:18 ص
نظر()
  
  

- : مشقام تموم شد.

به هر حال آقازاده مشقاشونو نوشته بودن و جز بنده هم کسی تو خونه برای خدمات پس از درس نبود .
این شد که تفنگ به دست گرفتیم و با شعار "بازی عار نیست" تو نصف سمت راست خونه پناه گرفتیم به انتظار شروع مخاصمه .

00qq76ws

هیچ وقت انقدر لذتشو نچشیده بودم . البته دلیلش هم قوانینه بازی ایندفعه بود . حتما بخونید شاید یه روز لازم شد :
1 . وقتی رو در رو بهت شلیک می شه حتما باید فرار کنی یه گوشه پناه بگیری .
2 . بمب ها (توپ های پلاستیکی کوچیک) وقتی به طرفت پرتاب شد می تونی جا خالی بدی . یا اینکه با ضربه ی تنفگت خنثی ش کنی . ولی دوباره قابل استفاده اند .
3. وقتی بازی تموم می شه که هیچ بمبی یارو نداشته باشه و اسلحه ش هم به زور از دستش گرفته باشی .
حتما امتحانش کنید.
البته چیزی که واسه تعریف کردنش این پست و نوشتم اینا نبود. درسی بود که از جناب برادر گرفتم :
تو آخرین ثانیه های بازی تفنگشو ازش گرفته بودم . هیچ بمبی هم نداشت . پخش شده بود رو زمین و با اسلحه ام خم شده بودم روش که وادارش کنم به تسلیم شدن . مطمئن بودم بازی تمومه . ولی سرتق ول نمی کرد . سر تفنگمو چسبیده بود . هی داد می زنم که تسلیم شو . دیگه آخر راهه . محکم نوک نوک تفنگو محکم گرفته بود . بالاخره هم کاره خودشو کرد .  تفنگه نصف شد . یه نصفه ی کوچولو از نوکش که افتاد دست و اون و قسمت اصلیش که هنوز دست من بود و اگه شلیک می کردم صدا می داد .
 با همون حال سریع نصفه ی کوچولوش که دستش بود و به طرفم گرفت و گفت : کیو کیو کیو ... .


90/10/29::: 10:41 ع
نظر()
  
  
پیامهای عمومی ارسال شده
+ دقیقا تو اینجا چیکار می کنن ادما ؟