وقتی یکی زنگ می زنه تا هر چی تو دهنشه - حتی چیزایی که لای دندوناشه - نثارت کنه از پشت تلفن
1. چه گوشی رو برداری و مهربون بگی سلام و به حرفاش گوش کنی و بگی تو راست می گی
2. چه با آرامش سعی کنی متقاعدش کنی
3. چه عصبانی شی داد بزنی
4. یا حتی اگه گوشی رو بی خداحافظی بذاری و سریع کانکت شی تا تلفن اشغال شه
هیچ فرقی نمی کنه
اینجا که برنامه ی گزینه ی برتر نیست . خیالت جمع چه گزینه دو ، چه گزینه جوان هر کدومو بزنی پشت بندش اعصاب نداری !اینجا همه ی سوالا نمره منفیه !
باید قبلش از کالر آی دی شماره رو می خوندی و یکم هم حس شیشم می زدی تا بفهمی بعضی تست ها واسه سفید گذاشتنه .
جای دو نفر خیلی خالیه
نترس بابا . خیلی هم بد نیست . عوض اونا پر شده با یه عالمه آدم . دوست . آشنا . غریبه . کوچیک . بزرگ. زن . مرد . بچه
همه مهم شدن جز اون دو تا
به همه فکر می کنی جز اون دو تا
یکی شون خودتی یکی شون خدا
-------------------------------------------------
فلسفه ی اشراق و صدرا خیلی قشنگه . هر کس مخش کشید بخونه . خصوصا تو اشراق اون قمت هایی که در مورده نور و مشرق و خداس
جدا ازا این که محتوی ش چیه یه لذت اساسی دیگه هم داره خوندنش . اینکه می بینی داری مختو صرف چیزی می کنی که توش پول نیست .
-----------------------------------------------
مشاور مدرسه در مورد رشته ها صحبت می کرد .
و مهم ترین پرسش بچه ها :
در آمد کدومشون بیشتره ؟؟؟؟؟؟؟
-----------------------------------------------
یه حدیث هست تو این مضمون که وقتی مومن واسه امام حسین گریه کنه و اشکش رو گونه اش جاری شه حتما آقا داره تو چشاش نگاه می کنه . خوبه ما هیچ وقتی اشکامون از محدوده پر مگس تجاور نمی کنه . اونم با کلی قربون صدقه
00000000000000
وقتی اشک می ریزی خنده داره فکر کنی چیزی خدا در عوضش بهت بده . چیز که همین اشکه است . حالا بدهکار هم شدی . در ازای این نعمت اشک چی داری بدی؟
00000000000000
بنده ی من ! من بخاطر تو با شیطون به هم زدم . باهاش که قبلا پدر کشتگی نداشتم . حالا من و ول می کنی می ری باهاش رفیق می شی فکر کردی حال من چی می شه ؟
0000000000000
حبابا دارن می رن تو هوا
از پشت شیشه ی ماشین که نمی شه گرفتشون
از ماشین پیاده می شم
مامانینا رفتن جیگر بخرن
تا بیان می رم و بر می گردم
با یه دوربین گنده
از اونا که لنز وسطش می چرخه
- سلام آقا . می شه یه عکس از شما و این حباب ها بندازم
- سلام خانوم . عکس ؟ چرا نمی شه ؟ واسه روزنامه س ؟ می دونم می خواید بگید دانشجوی جامعه شناسی اید . اینجا به دانشگاه نزدیکه هفته ای چند تا دانشجوی جامعه شناسی میان ازم تحقیق می کنن . بقول خودشون تحقیق میدانی . هه هه هه . بنده های خدا حواسشون نیست اینجا چهار راهه نه میدون . حباب ها رو روی هوا می خواین بندازید یا در حال فوت کردن ؟ خواستید پسرم هم چهار راه پایینیه . دیگه وارد شدیم . اگه از اون تحقیق میدانی کنید احتمالا نمره تون بیشتره . والّا منم نمی دونم چرا ولی توله___ ، 3 برابر من تو هفته میدانی می شه . خوش عکس هم هست . تا حالا دو بار مقاله و عکسش رفته تو روزنامه .
- می شینم وسط راه . دوربینمو کج می کنم . گوشه ی چادرم رو زمینه . اشکالی نداره . زمین خشکه . به هر حال کار حرفه ای اینا رم داره .
توی لنز نیگاش می کنم . کارشو بلده . به دوربین نگاه نمی کنه . دو تا چین به جمعیت چین های پیشونیش اضافه میکنه . اون دور دور ها رو نگاه می کنه . حلقه ی کفی رو جلوی دهنش می بره . فووووت
توی لنزم نگاه می کنم . حباب ها یه متری از سرش بالاتر رفتن . باید تا کامل بالا نرفتن بندازم. قانون یک سوم عکس باید رعایت شه .
چیک چیک چیک چیک . دوربین و کج کج میکنم و می ندازم. نمی خوام زیر عکسا از جامعه شناسیه کسایی بنویسم که از کف تهران پول جمع می کنن و اینا
بخاطر حباب ها انداختمش
حباب . بادبادک . ... !
خوب شد دوربین ندشتم تا این فکر ها رو عملی کنم . مامانینا هم زود اومدن و گفتم جیگرکی کثیفه !
پی نوشت : یه بازی کامپیوتری هست که 4 تا بازی کن داره . تو هم دو تا شو حق داری انتخاب کنی . بعد از تو دهنشون حباب در می ارن . حبابه می ره بالا. از سقف مانیتور که رفت بالاتر ، از زیر پات در میاد . می پری روش . البته اگه حواست جمع باشه و نترکونیش . بعد باهاش می ری بالا ...
فضا از بالا . داخلی . نمازخونه مدرسه مهدی اینا
- الله اکبر
گروهی در حدود 60 نفر با همراه مدیر مدسه پشت سر آقاجون قامت می بندن . مدیر چند روز پیش از بابام خواسته بود روزهایی که می تونه یه سر بیاد مدرسه و با بچه ها نماز جماعت بخونن . بابای ما هم که پایه اداره می مرخصیه و میاد
- سبحان ربی الاعلی و بحمده
دانش آموزا به آرومی در حال گفت ذکر هستن . مکبر اون گوشه واستاده و تکبیر می گه .
- زی ی ی ی ی ی ی ی ن گ (این الان صدای زنگ مدرسه است)
تو چهره تک تک بچه هایی که تا حالا سر به زیر و آروم بودن نگرانی دیده می شه . اگه سرویسمون رفت چی ؟؟؟
دو تا از پنجمی های ته صف جماعت به هم نگاه می کنن . کیفشونو بر می دارن و ...
- سمع الله لمن حمده الله اکبر
بقلی هاشون می ترسن که حالا که اینا رفتن حتما خطر از دست دادن سرویس جدیه . سه - تایی به جماعت پشت می کنن و ...
- الله اکبر سبحان الله .
آقاجون بی خیال بدون اینکه بفهمه اون پشت چه خبره داره با سرعتی مناسب نماز و پیش می بره . مکبر که داره این صحنه ها رو می بینه در حال سکته کردنه .
- اگه برم جلوی مدیر آبروم می ره و دیگه نمی ذاره مکبر شم . اگه نرم سرویسم چی می شه
- بحول الله و قوته
سر هر رکن نماز به طور متوسط 10-15 نفر جیم می شن . پسر روحانی معظم (که می شه سید مهدی ما) داره از غصه غریبی باباش (َ!) می ترکه البته این که جیم نمی شه دلیلش غربت بابا نیست . امروز که آقاجون هست با سرویس نمی ره خونه . مکبر داره از دیدن صحنه ها و دودلی منفجر می شه .
- السلام علیکم و رحمه الله
مکبر کیف به دست می دوه . حالا از جماعت فقط سید مهدی مونده و مدیر مدرسه !
مردم کوفه که سر نماز هی جیم می شدن و آخر مسلم تنها موند هم شاید سرویسشون دیر شده بوده !
بی شوخی واقعی بود قضیه
----------------------
اینو از تو آرشیو قبلا هام پیدا کردم . داشتم می خوندمشون یهو دیدمش دلم نیومد بذارم تو هیدن ها خاک بخوره .