فضا از بالا . داخلی . نمازخونه مدرسه مهدی اینا
- الله اکبر
گروهی در حدود 60 نفر با همراه مدیر مدسه پشت سر آقاجون قامت می بندن . مدیر چند روز پیش از بابام خواسته بود روزهایی که می تونه یه سر بیاد مدرسه و با بچه ها نماز جماعت بخونن . بابای ما هم که پایه اداره می مرخصیه و میاد
- سبحان ربی الاعلی و بحمده
دانش آموزا به آرومی در حال گفت ذکر هستن . مکبر اون گوشه واستاده و تکبیر می گه .
- زی ی ی ی ی ی ی ی ن گ (این الان صدای زنگ مدرسه است)
تو چهره تک تک بچه هایی که تا حالا سر به زیر و آروم بودن نگرانی دیده می شه . اگه سرویسمون رفت چی ؟؟؟
دو تا از پنجمی های ته صف جماعت به هم نگاه می کنن . کیفشونو بر می دارن و ...
- سمع الله لمن حمده الله اکبر
بقلی هاشون می ترسن که حالا که اینا رفتن حتما خطر از دست دادن سرویس جدیه . سه - تایی به جماعت پشت می کنن و ...
- الله اکبر سبحان الله .
آقاجون بی خیال بدون اینکه بفهمه اون پشت چه خبره داره با سرعتی مناسب نماز و پیش می بره . مکبر که داره این صحنه ها رو می بینه در حال سکته کردنه .
- اگه برم جلوی مدیر آبروم می ره و دیگه نمی ذاره مکبر شم . اگه نرم سرویسم چی می شه
- بحول الله و قوته
سر هر رکن نماز به طور متوسط 10-15 نفر جیم می شن . پسر روحانی معظم (که می شه سید مهدی ما) داره از غصه غریبی باباش (َ!) می ترکه البته این که جیم نمی شه دلیلش غربت بابا نیست . امروز که آقاجون هست با سرویس نمی ره خونه . مکبر داره از دیدن صحنه ها و دودلی منفجر می شه .
- السلام علیکم و رحمه الله
مکبر کیف به دست می دوه . حالا از جماعت فقط سید مهدی مونده و مدیر مدرسه !
مردم کوفه که سر نماز هی جیم می شدن و آخر مسلم تنها موند هم شاید سرویسشون دیر شده بوده !
بی شوخی واقعی بود قضیه
----------------------
اینو از تو آرشیو قبلا هام پیدا کردم . داشتم می خوندمشون یهو دیدمش دلم نیومد بذارم تو هیدن ها خاک بخوره .