باید امشب اینو بکاری ! بعدش هم این لیوان آب و بریز پاش . تنها کاری که باید بکنی اینه که بکاریش . لازم نیست خیلی عمیق باشه . هر چقدر که تونستی . فقط یادت نره . بکارش و آبش بده .
فردا صبح خوده باغبون میاد .
دو جمله دستور العملش هی تو گوشم وز وز می کنه . فکر کردن ما شیش می زنیم که هر چی رو چند بار تکرار می کنن . خوب فهمیدیم دیگه .
چند وقتی می شه تو این بیابون برهوت سر گردونیم . می گن قراره باغبونش بیاد و اینجا رو باغ کنه .اون وقت قابل سکونت می شه . شده قصه ی نوح و کشتی تو خشکی . کو بارون ؟ کو خاک خوب ؟ کو بذر ؟
اندازه ی یه لیوان آب دادن دستمون برای گل کاری و ایجاد فضای سبز! اصلا نمی فهمم چرا خوده باغبونه نمی آد اینا رو بکاره ؟ شاید اصلا باغبونی وجود نداره و ول معطلیم ؟
گرمای کویر تشنه و بی حال می کنه آدم و . شاخه گله داره پژمرده می شه . غروب که شد سر فرصت تو خنکی می کارمش و آبشم می ریزم پاش .
اینجا جمعیت زیاده . این مدت انقدر خسته و بی حس و حال بودم حواسم به آدم های دور و برم نبوده .
چند قدم اونورتر یه دختره معصوم احتمالا یکم ازم کوچیک تر رو خاکا نشسته و گل شو گرفته دستش هی نگاش می کنه . خدایی سخته تشخیص بدی دختره قشنگ تره یا گل ه . یا اینکه این بوی عطر کدومشون تند تره ؟
داره غروب می شه . دلم می خواد ببینم کدومشون قشنگ ترن. به هر حال جوونم و باید جواب سوالمو بگیرم . تحقیق کردن عیب نیست ! من از بچگی کنجکاو بودم .
-سلام ...
***
راستش دختر خوبی بود . واسه همین وقتی گلمو خواست دلم نیومد دلشو بشکونم . همیشه که آدم همچین گل قشنگی واسه هدیه دادن نداره. "جود و بخشش صفت مردای خداست" .
تازه با این گلوی خشک و بی حالی مگه می شد زمین کند و گل کاشت. لیوان آبه رو هم بخورم تا یه جونی تو تنم بیاد که"رعایت حق النفس از اوجب واجباته" .
راستش من از بچکی یکم عطش داشتم . همه که عذر منو ندارن . حالا یدونه گل من هم کاشته نشده باشه نظام هستی منفجر نمی شه . "لاضرر و لا ضرار فی الاسلام" .
عوضش می تونم تا صبح با دختره ستاره رو نگا کنم. که "ان الله جمیل و یحب الجمال"
دم دمای صبحه . برم یه جا دیگه که کسی نفهمه این تیکه زمین که توش گل نداره جای من بوده . به هر حال "ارض الله واسعه" !
کی خوابم برد ؟ صبح قرار بود باغبون بیاد و از این فلاکت نجاتمون بده . دیدی همش خالی بندی بود؟ اصلا کو باغبون ؟ نسل باغبونا مثل دکتر علفی های قدیمی برچیده شده . مثل مس ساب ها . مثل پنبه زن ها .
اِه ! چرا اینجا هنوز بیابونه ؟
گل هایی که داده بودن بکاریم چی شد؟
--------------------------------------------
مکتوب شده ی سخنرانی یکی از وعاظ بنام تهران .