فکر کن یه اتفاقی می افته و یه کاری می کنی که درست نیست . ینی همون موقع یا قبلش میدونی بد اه ولی انجامش میدی .
همزمان با این کار گوشیت هم جا می مونه خونه ی کسی
خوووب ... تعلیل از اینجا شروع می شه که دنبال این بگردی که نماز صبحت برای کدوم قضا شده ! واسه اینکه گوشیت نبوده زنگ بزنه یا واسه اینکه اون کاره رو کردی !
اصلا این که واقعیت کدومه مهم تره یا اینکه نظرت کدوم باشه ؟
فقط یه چیزی می دونم اونم اینه که دنیای خیال و دوس ندارم . واقعیت باید وجود داشته باشه !!!
یه جورایی انگار اتفاق ها تند تند دارن می رن و ما خودمونو می چسبونیم به دلیل هایی که پیدا می کنیم تا باور کنیم که همه چی تحت کنترله ! زهی خیال ...
خدا انقدر سیستم و پیچیده آفریده که نتونی بگی همه چی تحت کنترله . نبود حوصله سر بر می شد .
میگم آدم شدیدا یاد و ما تسقط من ورقه الا یعلمها نمی افته ؟
-----------------------------------------------------
اگه گوشی کسی پیش مادر بزرگه بی سوادش باشه بعد بفهمه دایورت شده رو یه موسسه آموزش رانندگی چه حسی باید داشته باشه ؟ مخصوصا اگه خودش دایورت کردن بلد نباشه و ندونه اصلا گوشیش این قابلیت و داره یا نه !
خدا را حذف می کنند . فقط خدا را !
اینهمه فامیلی دو سه سیلابی . از ابتدایی به بعد همیشه یکی از مسئولین مدرسه بوده که هفته ای سه بار بهش تذکر بدم که خدا هم داره فامیلیم !