زاغکی قالب پنیری دید به دهان برگرفت و زود پرید
ظهر . هوا داغ . کوچه بد جور خلوت . کلید جا گذاشته شده !
سیاهی چادر تو این گرما اوضاع و دوبلکس می کنه . چند بار زنگ زدم . یکم هم بینش صبر کردم تا اگه کسی دستش بنده بیاد . انگار واقعا کسی نبود . نشستم رو پله ی جلوی در .
دم در خونه رو به رویی نه بقلیش یه کوپه ی قرمز پارک بود . چه کیفی می ده تو این هوا . سرعت و کولر !!!
نشسته بودم و زل زده بودم به ماشینه و به روندنش با گواهینامه ی نداشته م فکر می کردم که اوه ! جمع شو صاحابش اومد . طبق معموله همه ی این ماشینا یه پسره جوون از اونایی که آدم و عمیقا می بره تو این فکر که : خوشگلا پولدارن یا پولدارا خوشگل ؟
بر درختی نشست در راهی که از آن می گذشت روباهی
پسره در خونه رو که بست چشش افتاد بهم . می شه دقیق تر گفت به یه حجم سیاه مچالیده از خستگی رو یه پله . یه چیز کوچولویی شبیه تبسم _نه تبسم یه جور دیگه است. نمی دونم چی_ اومد گوشه لبش و اومد طرف درمون .
روبه پر فریب و حیلت ساز رفت پای درخت و کرد آواز
- اینجوری گرم نیست ؟
- ...
- کیفت داد می زنه دانشجویی
- ...
راستشو بگم از این که فکر کرد دانشجو ام یکم ذوقیدم . به هر حال دانشجو بودن بهتره از پیش دانشگاهی .
گفت به به چقدر زیبایی چه سری ، چه دمی عجب پایی
پرو بالت سیاه رنگ و قشنگ نیست بالاتر از سیاهی رنگ
گر خوش آواز بودی و خوش خوان نبدی بهتر از تو در مرغان
- می دونی چیه ؟ شما ها خیلی آدم حسابی ترید . هم اخلاقتون خوبه . هم درستون بیسته . ینی حداقل تو دانشگاه ما که اینجوریه . تو حاشیه هم نیستید مثل بقیه دوستانه جنس لطیف . فقط خدا رو قربونش برم که توازن و برقرار کرده . به هر حال طبیعته و توازنش دیگه ؟یکی قیافه داره یکی چیزهای دیگه . راستش یه سوال داشتم که همیشه تو مخمه . داغون ها می رن چادری می شن یا هر کی چادری بشه اینشکلی ؟ البته بی ادبی تلقی نشه ها . سوال بود . شاعر هم که می گه : ندانستن عیب نیست نپرسیدن عیب است . قبول دارید که ؟
زاغ می خواست غار غار کند تا که آوازش آشکار کند
بدجوری حوصم و در آورده بود مرتیکه . دستام از عصبانیت می لرزید . حس می کردم تو یه دره ی بزرگ خودم و همه چادریا رو بستن و رگبار بستن بهمون . اگه یه لحظه چادرمو بزنم کنار به حماقتش پی می بره . اصلا اینجوری بهتره . باید از حیثیت همه مون دفاع کنم .
طعمه افتاد چون دهان بگشود ...
نع . داستانشو که چهارم ابتدایی خونده بودیم . چرا داشتم احمق می شدم ؟ خدا رو شکر کاری نکردم که پشیمون شم .
زنگ همسایه رو زدم . راه پله ی خونه هر چی باشه راه پله ی خونه است .